روانشناسی دین

مینا بشارتی

روانشناسی دین

مینا بشارتی

 

 

 

 

♦️لیست فیلم های روانشناسی

 

  روانی (بیمار روانی)

 درخشش (جنون خشونت)

 ناخواسته (مشکلات زندگی)

 برادرم خسرو ( اختلال دوقطبی)

 سکوت بره ها ( روانپزشکی)

 یک مرد یک شهر (آسایشگاه روانی)

 پرتقال کوکی (اختلال ضداجتماعی)

 مالیخولیا (دوگانگی هویت)

 مری و مکس (سندرم آسپرگر)

 مدیریت خشم (مهار خشم)

 فروید (۵ سال زندگی فروید)

 قلم پرها (سادیسم)

 قوی سیاه (دلبستگی و فرزندپروری)

 اسطوخودوس (فراموشی)

 شکافته (۲۳ هویت شخصیتی)

 بهتره مراقب باشی (مزاحمت فرد روانی)

 بیداری (کاتاتونیا) 

 درون و برون (احساسات درونی)

 تیمارستان استون هرست (آسایشگاه بیماران روانی)

 مامان و بابا (حمله عصبی)

 تحلیلش کن۱ (روانپزشک)

 تحلیلش کن۲ (روانپزشک) 

 دختر از هم گسیخته (آسایشگاه روانی)

 سر حد فشار (اختلال شخصیت)

 عوارض جانبی (درمان اضطراب)

 تمپل گراندین (اوتیسم)

 جیمی پی (بر اساس کتاب رواندرمانی)

 جنگجوی درون (کابوس شبانه)

 خفگی (بیمارستان روانی)

 تحریف شده (اختلال دوقطبی)

 هشت (اختلال وسواس)

 بازی های مسخره (اختلال ضداجتماعی)

 ماما روما (اختلال اتتوره)

 تیمارستان ترس (بیمارستان روانی)

 سکس سکوت نوارهای ویدئویی (روابط زناشویی)

 سکوت (قاتل روانی)

 نور امید (انیستیتوی روانی)

 خون مقدس (آسیب کودکی، خودکشی)

 گودال مار (موسسه روانی)

اسلیب واکر (تحقیقات خواب و کابوس)

آینه های روبرو (ترنس) 

پسری بنام پو (اوتیسم)

مرثیه ای برای یک رویا (اعتیاد)

عشق پیش می آید (زندگی یک روانشناس)

 هیچ چیز نگو (زندگی یک روانشناس)

 مرد بارانی (اوتیسم) 

 جلیقه (تبهکار روانی ) 

 همچون در یک آینه (اسکیزوفرنی) 

 سخنرانی پادشاه (لکنت زبان) 

 اشلی (دلبستگی، روانپریشی) 

 قاتل شیک پوش (روانشناس)

 جاده مالهالند (فلسفه زندگی)

 غریزه اصلی۱ (پرونده جنایی) 

 غریزه اصلی۲(پرونده جنایی)

زیبای آمریکایی (افسردگی و بحران میانسالی)

 لولو خورخوره (ترس، وحشت ،توهم)

 دلیریوم (وحشت)

 دزیره (رهبر خودشیفته و وسواسی )

معلم پیانو (نابهنجاری جنسی)

یک روش خطرناک (یونگ و فروید)

 آنومالسیا (بحران میانسالی)

من لبخند میزنم (افسردگی)

دون ژان (اعتیادجنسی)

 او (تجاوز، )

 دختر دانمارکی (ترنس)

 قصه های وحشی (استرس و افسردگی)

 آلفا (مبارزه نوجوان با مشکلات)

 تسخیر شده(اختلال خواب)

من در این دنیا دیگر احساس در خانه بودن ندارم (افسردگی)

چشمان کاملا بسته (فرازناشویی)

ناشناس۶۱۶ (روانپریش اینترنتی)

بالینی (جلسات رواندرمانی)

بیمار انگلیسی (اختلال پس ار سانحه)

جنون بیگانه (اسکیزوفرنی)

نیمفومینیاک۱ (اعتیاد جنسی) 

شادی شکار (بیمار روانی) 

عروسی جنیس (همجنسگرایی) 

آخرین مرد (اختلال استرس پس از سانحه)

 پایان (نوجوان روانپریش) 

دستکاری شده (اختلال دوقطبی) 

فراموش شده (اسکیزوفرنی) 

مرا ببند (بیمار روانی) 

دختر (ترنس) 

شگفت انگیز (نبرد ذهنی) 

خوابیدن (بختک) 

مارا (روانشناسی جنایی) 

پرفسور مارستون و زنان شگفت انگیز (فرازناشویی) 

 منشی(سادیسم، مازوخیسم) 

عروس روسی (ازدواج اینترنتی) 

اثر پروانه ایی (اختلالات حافظه) 

گذشته ی پنهان (روانشناس روان پریش)

 

♦️لیست سریالهای رواشناسی 

 

به من دروغ بگو (روانشناسی زبان بدن)

تحت درمان (جلسه رواندرمانی)

ذهن خوان (ذهن و ادراک)

چیزهای تیز (آسایشگاه روانی، خودآزاری)

جسیکا جونز(جنایی ،روانشناسی)

لژیون (اسکیزوفرنی) 

روانپزشک (روانپزشکی_جنایی)

 

فرستنده 

امیرحسین سعیدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۰۰ ، ۱۳:۰۲
مینا بشارتی

کارل گوستاو یونگ

یونگ‌ دانشمند مؤ‌ثر در تاریخ‌ روان‌شناسی‌ و الهیات‌ نوین‌ مسیحی‌ بوده‌ است. شولتس از روان‌شناسان‌ نیروی‌ سوم‌ گوید: «نظریة‌ او یکی‌ از بحث‌ انگیزترین‌ و مبارزه‌جویانه‌ترین‌ نظریه‌هایی‌ است‌ که‌ تا کنون‌ عرضه‌ شده‌ است‌ . با آنکه‌ خواندن‌ آثارش‌ آسان‌ نیست، اما کارهایش‌ نبوغ‌ خارق‌ العاده‌ مردمی‌ را آشکار می‌سازد که‌ از بینش‌ تاریخی‌ وسیعی‌ برخوردار و احترامی‌ ژرف‌ برای‌ جنبه‌های‌ پنهان‌ شخصیت‌ انسان‌ قایل‌ بود.» ایزنگ‌ (1997-1916) نیز وی‌ را اسطوره‌نویس‌ برجسته‌ خوانده‌ است.

روان‌ شناسی‌ تحلیلی‌ یونگ‌ آمیزه‌ای‌ از پژوهشهای‌ بالینی، اندیشه‌های‌ فلسفی‌ و حتی‌ دینی‌ است‌ اما برخلاف‌ فروید، ادعای‌ علمی‌ بودن‌ ندارد. مهمترین‌ عنصر روان‌ شناسی‌ تحلیلی‌ جستار از طریق‌ فراسوی‌ علم‌ و فلسفه‌ برای‌ دست‌یابی‌ به‌ افق‌ لایتناهی‌ انسانیت‌ است. مَدی‌ با هشیاری‌ کامل، روان‌ شناسی‌ تحلیلی‌ را تلفیق‌ روان‌ شناختی‌ فیزیک‌ و متافیزیک‌ توصیف‌ کرده‌ است.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
مینا بشارتی

نگاه مصطفی ملکیان درباره فصل مشترک همه مکاتب اخلاقی

نگاه مصطفی ملکیان درباره فصل مشترک همه مکاتب اخلاقی

مصطفی ملکیان گفت: قاعده زرین اخلاق، یکی از تنها احکامی است که همه مکاتب آن‌را پذیرفته‌اند و آن اینکه "با دیگران آن طور رفتار نکن که خوش نداری با تو اینگونه رفتار کنند".

مصطفی ملکیان گفت: قاعده زرین اخلاق، یکی از تنها احکامی است که همه مکاتب آن‌را پذیرفته‌اند و آن اینکه "با دیگران آن طور رفتار نکن که خوش نداری با تو اینگونه رفتار کنند".

 

 

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه اصفهان، این استاد دانشگاه روز سه‌شنبه در همایش بررسی اخلاق متجددانه که به همت انجمن علمی فلسفه در تالار صائب دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان برگزار شد، به تعریف موضوع بحث خود پرداخت و اظهار کرد: مراد من از اخلاق متجددانه، اخلاقی است که بعد از دوران رنسانس در غرب و اروپا آغاز شد که با اخلاق غیرمتجددانه دوران سنتی تفاوت‌های فراوانی دارد.

 

وی به بررسی شش شاخصه مهم تفاوت اخلاق مدرن با اخلاق سنتی پرداخت و افزود: درواقع راه حل این شش مسأله در اخلاق سنتی پیدا نشده بود یا به صورت ناآگاهانه ارایه شده بود که برای انسان امروزی قابل پذیرش است.

 

این پژوهشگر ضرورت اخلاقی زندگی کردن با توجه به پر هزینه بودن آن را اولین شاخصه این تفاوت دانست و گفت: دومین شاخصه نیز این است که آیا برای اخلاقی زندگی کردن باید حتماً دیگرگزین بود یا خود گزین؟ معنای دیگر اخلاقی زیستن این است که دیگران را برخود مقدم بدانیم و یا خود را بر دیگران؟ در واقع کسی که اندیشه دیگرگزینی ندارد هم می‌تواند اخلاقی زندگی کند یا خیر؟

 

ملکیان افزود: دیگر شاخصه این تفاوت این است که آیا نتیجه اخلاقی زندگی کردن باید در این جهان ظاهر شود یا به فرض وجود زندگی پس از مرگ، در آن جهان؟

 

وی خاطرنشان کرد: دیگر شاخصه اخلاقی زیستن در جهان جدید، مسائل جدید برای انسان امروز و با مشکلات عملی این است که آیا اخلاقی زیستن آسان‌تر از گذشته است یا دشوارتر؟ و به بیان دیگر در برآیندگیری و جمع جبری زندگی امروزی آیا می‌توان گفت امروز هزینه اخلاقی زندگی کردن کاهش یافته یا نه؟، آیا دوران تجددگرایی یا مدرنیسم به سود اخلاقی زیستن است یا به زیان آن؟

 

این پژوهشگر فلسفه پنجمین شاخصه این تفاوت را این دانست که آیا اخلاقی زیستن با عقلانی زیستن در تضاد است یا خیر؟ و اساساً آیا راه اخلاقی زیستن و عقلانی زیستن برهم منطبق هستند و یا انسان‌ها بر سر دو راهی انتخاب هستند تا گزینش کنند که عقلانی زندگی کنند یا اخلاقی.

 

ملکیان در ادامه به بررسی شاخصه ششم پرداخت و آن را اینگونه ترسیم کرد که نظام‌های گوناگون اخلاقی در شش هزار سال گذشته که در تاریخ پدید آمده‌اند برخی بیشتر اهتمام به رفتار بیرونی‌مان دارند و برخی به افعال درونی‌مان و مخاطب برخی از آنها، فرد آدمی است و مخاطب برخی دیگر جمع آدمیان است که تا پیش از تجدد تقریباً از هم بی خبر بودند، اما پس از آن مخصوصاً پس از دوران روشنگری در اروپا، نوعی دیگر آگاهی در آنان پدید آمد که از یکدیگر مطلع شدند و این دیگر آگاهی در خودآگاهی آنها تأثیر گذاشت.

 

وی تصریح کرد: آشنایی با نظریه‌های گوناگون فارغ از ارزش داوری در مورد محاسن و معایب آن، این مشکل را به وجود آورده که می‌فهمیم دیگران به نظام اخلاقی من دلبسته نظری و پایبند عملی نیستند و نتیجه این که این سؤال مطرح می‌شود که حال که مکاتب اخلاقی متکثر و متنوع‌اند، آیا همبستگی اجتماعی ما را از هم نمی‌پاشند و معروض خطر قرار نمی‌دهند؟

 

این نویسنده یک راه حل برون رفت از این نزاع را رجوع به فصل مشترک و وجه اشتراکی دانست که بر آن تکیه بزنیم و در این منطقه بی طرف، نمایندگان مکاتب مختلف اخلاقی با تکیه بر جنبه‌های مشترک، نزاع‌های خود را فیصله دهند.

 

ملکیان افزود: از اواخر قرن 19 میلادی فیلسوفان به دنبال رسیدن به بخش مرضی الطرفین بلکه مرضی الاطراف هستند تا به آن داور رجوع کنند و اختلاف نظرها را بکاهند تا همبستگی جامعه بشری محفوظ بماند، چرا که جامعه امروز بشری، تردترین جامعه در طول تاریخ است و باید به گونه‌ای با آن معامله کرد که نشکند.

 

وی با اشاره به یک تا 23 قاعده مشترک وجه اشتراکی مکاتب مختلف اخلاقی تأکید کرد: قاعده زرین، یکی از تنها احکامی است که همه مکاتب آن را پذیرفته‌اند و آن اینکه "با دیگران آن طور رفتار نکن که خوش نداری با تو اینگونه رفتار کنند".

 

این پژوهشگر فلسفه گفت: اساساً رجوع به فصل مشترک، راه حل موفقی است برای پایان دادن به هر نزاعی و یا حتی اگر نزاعی را پایان ندادیم حداقل فتیله آن را پایین بکشیم. اما در 20 سال گذشته برخی از فیلسوفان راه حل دومی را پیشنهاد کرده‌اند که با توسل به عقلانیت، وجدان و شهود اخلاقی سلسله شرایطی را کشف، استخراج و عرضه کنیم تا براساس آن اولاً ببینیم که آیا همه نظام‌های مدعی نظام اخلاقی اساساً نظام اخلاقی هستند، یا خیر؟ و دوم اینکه آیا دارای پنج شرط لازم برای نظام اخلاقی هستند یا خیر؟

 

ملکیان به شش منبع هنجارگذار اجتماعی اشاره کرد و افزود: هر شش منبع هنجارگذار اجتماعی برای لیست اجتماعی لازم است اما تنها یکی از آنها اخلاق است.

 

او عادات و رسوم و عرف و عادات اجتماع، مناسک و شعائر ادیان و مذاهب، زیبایی شناسی، مصلحت اندیشی و اخلاق را شش منبع هنجار گذار اجتماعی برشمرد و در ادامه به پنج شرط نظام‌های اخلاقی اشاره و آنها را تشریح کرد.

 

هماهنگی درونی میان اجزایی، بی طرفی، گسترش تخیل آدمیان، مطلع کردن آنها از اوضاع و احوال درونی بشری، ایجاد تعادل در خودگزینی و دیگرگزینی پنج شاخصی بود که از نظر ملکیان یک مکتب اخلاقی باید دارا باشد.

 

به گزارش ایسنا، در ادامه این سخنرانی استادان دانشگاه اصفهان پرسش‌های خود را مطرح کردند و ملکیان به آنها پاسخ داد.

 

این پژوهشگر فلسفه در پاسخ به دهباشی استاد فلسفه دانشگاه اصفهان که پرسید "با توجه به اینکه هر نظام فلسفی انسان‌شناسی مختص خود را دارا است چگونه می‌توان بین آنها فصلی مشترک قائل شد و آیا بهتر نیست بر انسان‌شناسی توحیدی تاکید کنیم؟" گفت: اینکه ما وجه مشترک را توحید قرار دهیم، چیز بسیار خوبی است و من هم مثال زدم که در تمام امور رجوع کردن به بحث مشترک کارساز است. اساساً در اخلاق و غیراخلاق وجوب به اشتراکات سودمند است. حال یک سؤال مطرح می‌شود که آیا فصل مشترک تمام نظام‌های اخلاقی توحید است؟ از نظر من این مطلب قابل قبول نیست.

 

ملکیان در همین زمینه افزود: بسیاری از افراد توحید را قبول ندارند ولی اخلاقی زندگی می‌کنند. کسی که موحد است، برای التزام عملی به معیارهای اخلاقی پشتوانه بیشتری دارد، اما فقط اینکه کسانی را ما اخلاقی بدانیم که چون دین دارند اخلاقی باشند، از نظر بنده بحث درستی نیست.

 

وی هم‌چنین در پاسخ به پرسش سعید بینا مطلق، استاد گروه فلسفه دانشگاه اصفهان مبنی بر اینکه "اگر من کیهان شناسی الهی داشته باشم نسبت به زمانی که خود را مرکز عالم می‌دانم آنگاه خود را در برابر جهان هیچ می‌دانم و اخلاقی‌تر عمل خواهم کرد " تصریح کرد: برای اینکه فلسفه اخلاقی بهتری داشته باشیم، باید بدانیم که سرانجام انسان به کجا خواهد رفت؟ مطلبی که آقای دکتر مطرح کردند که آسمان پوشاننده ما است و زمین نگهدارنده، از نظر عرفانی بحث درستی است. بله آسمان پوشاننده است و زمین نگهدارنده، اینکه بدانیم که انسان در برابر هستی هیچ است، خیلی انگیزه بهتری به ما می‌دهد اما فصل مشترک همه نظام‌های اخلاقی نیست.

 

این استاد دانشگاه گفت: به عبارت دیگر، هیچ نظام اخلاقی نمی‌تواند برای نظام اخلاقی دیگر تکلیف تعیین کند، اما مواردی که فیلسوفان اخلاق به آن اشاره کرده‌اند از یک نظام اخلاقی خاص نیست. بلکه ادراک و شهود اخلاقی تمام ما است.

 

ملکیان افزود: هیچ انسانی نیست که دست به یک فصل ارادی بزند بدون آنکه بایدی در او جرقه زده باشد. باید بدانیم که این باید از کجا می‌آید. در واقع این بایدها از چند منبع هنجارگذار نشأت می‌گیرند. بعضی از این هنجارها و بایدها از قانون نشأت می‌گیرند، بعضی بایدها را مناسک و شعائر دین مطرح می‌کند. برای مثال غسل کردن یک وظیفه اخلاقی نیست، بلکه وظیفه دینی است.

 

وی ادامه داد: یکی دیگر از منابع هنجارگذار، از آداب و رسوم سرچشمه می‌گیرد مثل چهارشنبه سوری یا نشستن در سر سفره هفت سین. منبع دیگر بایدها، زیبایی شناسی درون هر انسان است که جهان را از آنچه که هست، زیباتر کنیم. برای مثال لباسهایمان را اتو می‌زنیم و موهایمان را شانه می‌کنیم تا جهان را زیباتر کرده باشیم. پس بعضی بایدها زیبایی شناخت هستند، اما برخی دیگر، مصلحت اندیشانه هستند. وقتی ما برای رسیدن به اهداف مورد نظر تلاش می‌کنیم، اگر از هدف برگشتیم این بایدها از بین می‌رود. به ازای هر یک هدف بر سر همه وسایل گریز ناپذیر تلاش می‌کنیم که این باید مصلحت اندیشانه است.

 

این پژوهشگر فلسفه افزود: همه انسان‌ها افعال ارادی دارند اما اگر افعال اخلاقی ارادی شوند، معنایش این نیست که هر فعل ارادی اخلاقی است.

 

ملکیان تصریح کرد: توسل به فصل مشترک زمانی به درد می‌خورد که بین هم کیش و غیر هم کیش احترام بگذاریم. بعضی فقرات نظام اخلاقی با این فصل مشترک یکسان نیست.

 

در ادامه این مراسم پرسش‌های دانشجویان مطرح شد و یک دانشجو از ملکیان پرسید "آیا نظام‌های اخلاقی برمبنای توحید هستند و اخلاق بدون معاد و دین می‌تواند از رنج بشر بکاهد؟" ملکیان در پاسخ به این دانشجو گفت: همه پیامبران به توحید قائل هستند، اما این دلیل نمی‌شود که همه انسان‌ها موحد باشند و توحید را قبول داشته باشند. اگر منظور شما این است که معنویت بدون خدا آیا ممکن است یا نه؟ یا معنویت بدون ادیان می‌تواند برای افراد میسر باشد؟ باید بگویم بله. بدون خدای جهان اسلام هم افراد معنوی داشته‌ایم. پس معنویت بدون دین هم ممکن است، چراکه قبل از ظهور اسلام خیلی‌ها معنوی بودند، همانطور که می‌گویند کشیشان مسیحی در دل شب سجده می‌کردند.

 

این استاد دانشگاه با بیان اینکه درد و رنج بشر در دنیا به صفر نمی‌رسد، گفت: زندگی درد و رنج‌های گریزناپذیری دارد اما درد و رنج‌های گریزپذیری نیز است که می‌شود از آن رهایی یافت؛ مثل درد دندان. پس نتیجه می‌گیریم که همه درد و رنج‌ها با دین قابل کاهش نیست. اگر این‌طور بود، هیچ معمار و پزشکی در جامعه وجود نداشت.

 

در ادامه این مراسم یکی دیگر از دانشجویان از ملکیان پرسید به نظر شما معنویت بدون «الله» کارساز است؟ ملکیان در پاسخ به این دانشجو گفت: من سال‌ها منطق درس می‌دهم و شما نمی‌توانید با مطرح کردن این سؤال ها مرا به تله بیاندازید. در پاسخ باید گفت مراد از الله چیست؟ منظور شما این است که آنهایی که مسلمانند معنوی‌تر هستند؟ من در جواب می‌گویم خیر. بعضی غیر مسلمانان از مسلمانان معنوی‌ترند و عکس این قضیه هم وجود دارد.

 

به گزارش خبرنگار ایسنا، در این لحظه برق تالار صائب دانشگاه اصفهان رفت و صدای بلندگو قطع شد و به همین دلیل سخنان ملکیان را بسیاری از دانشجویان نمی‌شنیدند، اما پس از گذشت 20 دقیقه دوباره برق تالار وصل شد.

 

ملکیان در ادامه افزود: اسلام از ما نماز و روزه خواسته است اما این‌ها اخلاقی نیستند، فقط یک فریضه هستند. حال باید پرسید که آیا اخلاق در خدمت مناسک دینی است یا مناسک دینی در خدمت اخلاق؟ اسلام تأکید دارد که همه مناسک و شعائر دین نوکر اخلاق هستند. در سوره حج یک جمله آمده است که این گوشت‌ها و قربانی‌هایی که شما بندگان خدا می‌کنید، با هیچ یک از آنها به خدا نخواهد رسید، اما اگر از راه حج به تقوا برسید، به خدا هم خواهید رسید. در یک کلام نباید ادیان دیگر را انکار کنیم. تمام این ادیان اوامر اخلاقی دارند و هم فقهی.

 

وی افزود: مسیحیت و یهودیت اعتقاد دارند اگر مناسک و شعائر شما را به تقوا رساندند، آن وقت نتیجه مطلوب حاصل شده است. پس اخلاق همه چیز است اگر نماز و روزه قرار بود انسان‌ها را به جایی برساند، همه چیز درست می شد.

 

این پژوهشگر فلسفه در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه "با وجودی که عقل ناقص است، پس چگونه می‌توان مشکلات خود را با آن حل کرد؟" اضافه کرد: اگر انسان‌ها به چیزی نمی‌رسند، نباید از آن دست بردارند. ولی به آن چیزی که با عقل بشر می‌شود رسید، نباید روگردان شد. اگر عقل انسان ناقص است، لااقل چند مشکل را می‌تواند برطرف کند. ممکن است پیشنهاد کنید که به دین متوسل شویم، پس اگر عقل انسان ناقص است، همین عقل ناقص می‌گوید که به دین متوسل شویم که این یک تضاد است. عقل اگر منبع شناخت است باید به آن التزام کنیم. حتی اگر مخالف دین باشد.

 

ملکیان افزود: بالأخره باید این نکته را حل کنیم که آیا عقل اعتبار دارد یا ندارد؟ چگونه است که وقتی فلاسفه اثبات به وجود خدا می‌کنند آنجا عقل ارزش دارد، اما وقتی همین عقل خلاف دین و مذهب می‌گوید، دیگر آن عقل اعتبار ندارد؟ پس این یک دوگانگی است. فقط خود عقل می‌فهمد که محدودیتش کجاست و خود عقلانیت عمیق نشان می‌دهد که عقل محدود است. درواقع عقل دینی است که انسان‌ها فهمیده‌اند و جهان بسیار وسیع‌تر از عقل ما است.

 

وی گفت: یک عقل جزئی و یک عقل کلی داریم. عقل جزئی همین عقل ما است اما یک عقل دیگر هم وجود دارد به نام عقل کلی و مدرکاتی را نسبت می‌دهند که با مدرکات عقل جزئی یکی نیست. عقل جزئی را من قبول دارم اما عقل کلی را که می‌فرمایید وجود دارد باید اثبات کنید. اگر عقل کلی وجود دارد، اثباتش باید از طریق عقل جزئی باشد. خیلی از آن چیزها که در جامعه ما می‌گذرد، منشأ آن در همین کتاب‌های دانشگاه است. این چیزی که سر کلاس‌ها گفته می‌شود اگر شما استادان در برابر من هم می‌توانید بگویید، پس بگویید و من تا 10 روز حاضرم اینجا بنشینم تا ثابت کنید که عقل کلی وجود دارد. اینکه نمی‌شود همیشه رمان‌های کیهانی را برای دانشجویان بیان کنید.

این سخن ملکیان با تشویق دانشجویان همراه شد. در این لحظه دکتر دهباشی استاد فلسفه دانشگاه اصفهان در پاسخ به ملکیان گفت: عقل کلی مفهومی و انتزاعی نیست. عقل تشکیکی است و مراتبی دارد. ما با عقل جزئی می‌توانیم خطای خود را اثبات کنیم. عقل جزئی همان عقل مکتبی است و عقل کلی تجلی الهی است. ما از خود چیزی نمی‌گوییم و دین را فقط نباید به دین تاریخی محدود کرد. باید دین را با تمام ابعاد در نظر گرفت.

 

در حالی که مصطفی ملکیان آماده می‌شد که به این سؤال پاسخ بگوید، مجری این جلسه گفت که به دلیل کمبود وقت دیگر قادر به ادامه جلسه نیستیم که این مطلب باعث اعتراض دانشجویان شد و دانشجویان خواستار جوابگویی ملکیان به سخنان دکتر دهباشی شدند، اما جلسه در این لحظه پایان یافت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۰۰ ، ۱۰:۲۴
مینا بشارتی

هدف از نوشتن این مطلب، بررسی ارتباط علم و دین در حوزة زیست شناسی جدید از نگاه فلسفة دین و به ویژه نظرات پرفسور پلانتینگا و باربور می باشد. این مسأله از جمله مسائل کلامی جدید است که بعد از قرون وسطی با پیدایش علم جدید در غرب بوجود آمده و در دامان الهیات مسیحی توسعه یافته است. چهار نظریه در زمینة ارتباط علم و دین مطرح است تعارض، استقلال گفتگو و یکپارچگی، در قرن نوزدهم با ظهور نظریه تکامل و داروینیسم نظریة تعارض به اوج شکوفایی خود رسید به طوری که قرن نوزدهم، قرن صجنگ میان علم و دین نامیده شد. اما کم کم دانشمندان و متکلمان به نظریة استقلال علم و دین روی آوردند، و در آستانة قرن بیست و یکم شاهد رویکرد نوین به دین و معنویات هستیم. امروزه علوم زیستی پرسشهای بنیادینی راجع به ماهیت زندگی، ذهن و نگرش ما نسبت به انسان، پیش کشیده است. بنابراین بررسی ملزومات الهیاتی نظریه های جدید زیست شناسی دارای اهمیت اساسی می باشد. در دو فصل اول بعد ازطرح مساله، چیستی علم و چیستی دین از نگاه فلسفه علم و فلسفه دین و سپس سیر تاریخی رابطة علم و دین، در مغرب زمین مورد بررسی قرار می گیرد. در فصل دوم با توضیح مفصل دیدگاههای کلی در باب رابطة علم و دین در دنیای معاصر تصویر روشنی از این بحث ارائه می گردد. در فصل سوم نظرات پلانتینگا و در فصل چهارم نظرات باربور را مطرح می کنیم.پلانتینگا صعلم آگوستینی و باربور صالهیات طبیعت را پیشنهاد می کنند. پلانتینگا تکامل را قبول ندارد اما معتقد است نظریه تکامل الحادی نیست. به نظر او هر چند طبیعت گرایی مستلزم تکامل است اما پذیرش تکامل و طبیعت گرایی خود متناقض بوده و غیر عقلانی است. باربور از کاربرد مقولات فلسفی در الهیات دفاع کرده و فلسفه پویش را برای بیان پیام دیانت پیشنهاد می کند. اوتکامل را پذیرفته و طبیعت را همچون یک روند پویا ارزیابی می کند. در این رساله به نظرات باربور در بارة بنیاد فیزیکی حیات و ذهن نیز خواهیم پرداخت. خلاصه، جمع بندی و نتیجه گیری در فصل پنجم آمده است. بعد از مقایسة اراء پلانتینگا و باربور، می گوییم که هر دو معتقدندنظریه تکامل الحادی نیست و سپس به نظرات متکلمان مسلمان دربارة تکامل اشاره می کنیم.

دین را هم می توان از وجهه نظر زیست شناختی بررسی و هم در آن آسیب شناسی کرد . همان گونه که در علوم نیز ، « زیست شناسی »    (Biolgy ) از سلول هاو بافتهای زنده و ساز و کارهای زیستی آن مانند تغذیه ، تنفس و تکثیر سخن می گویدو «آسیب شناسی »از حالت آسیب مندهمان سلولها که در اصل ارکان حیات و زندگی هستند ولی بدلیل رشد بی‌رویه یا دیگر دلایل وضع نامطلوبی پیدا کرده و بصورت یک تومور( lumor ) بدخیم و غده سرطانی ( ancer ) در می‌آید. گویا همه عوامل زیستی درمعرض آن است که خود سبب اختلال گردیده و به آن آسیب برساند .

مذهب مثل همه چیزهای دیگر چون صیانت ذات ، غرایز ، خرد ، دانش ، سیاست و اقتصاد، در تاریخ انسان که یک عامل همواره مثبت و زیستی نبوده، بلکه حالتهای آسیب‌مند آن به زندگی آدمی لطمه‌های سختی هم رسانیده است. بعنوان مثال وسیله‌ای برای تحدیر، توجیهی برای ترس و جهالت، اهرمی برای فریب ، استثمار، سلطه و خودکامگی، سببی برای تعارضات، تعصب‌ها و تشنج ها و عاملی برای خرافات و موهومات و عقب ماندگی و انحطاط هم می‌شده است. بنابراین لازم است درآن، هم زیست شناسانه نگریست و هم آسیب شناسانه.

مذهب بخش مهمی از پیشینه و تاریخ انسانی مابوده است. شواهد موجود تاریخی ، باستان شناسانه و مردم شناسانه حاکی از این واقیت می باشد . کاوش ها، حفاریها و آنچه در کشورهای فرانسه و اسپانیا و پای کوههای اورال کشف شده است، آثاری که از مقابر و کتیبه ها به دست آمده، نشان می‌دهد که بشر در دوره پیش از تاریخ به مقوله هایی چون خدا ، روح ، غیبت و زندگی پس از مرگ توجه پیدا کرده و دین جایگاه مهمی در زندگی او داشته است. قرائت کتیبه‌های قدیم مصر توسط شامپولیون فرانسوی در سال ۱۸۲۰ م. و ترجمه زبان سانسکریت هند قدیم بوسیله ماکس مولر آلمانی در سال ۱۸۴۶ م ، آگاهی گسترده ای از مذهب و داو مصری باستانی مربوط به دحدو د چهار هزار سال پیش به دست می‌دهد قدیمی‌ترین تاریخ نگاران مثل هرورت ( ف ۴۸۴ق .م) و پلو تارک ( سده نخست میلادی ) در کتب خویش از مذهب انسان و جایگاه آن در حیات ومناسبات وی سخن گفته اند . مذهب نهادی کهن و ریشه دار در انسان وتبلیغ او و همراه و همپای بشریت بوده است. همان‌گونه که خانه و جاده و ابزار ساخته و سلاح و لباس تدارک دیده تجارب و احساس های دینی نیز داشته است .

طیف انگیزه‌ها و انگاره‌ها و رفتارهای دینی همواره در انسان نفوذ یافته وبه عبارت بهتر، روح آدمی نسبت به احساسات، باورها و رفتارهای مذهبی، خاصیت انحلال ونفوذ پذیری زیادی داشته و تحت تأثیر قرار می گرفته است . این حس تعلق، هر چه و به هر دلیلی که باشد، در انسان پدید می‌آمده است. اشتیاق و آروزهای خویش را در مضمون آن می‌جسته با آن ائیمی یافته،حیرت و کمال ‌جویی و بی نهایت طلبی خویش را با آن پاسخ می‌گفته، رمز و راز هستی را درآن می‌دید. با آن به زندگی معنی و مفهوم می داده است. پیش از این که پدیدار های هستی را بتوان به گونه ای فلسفی و آن گاه علمی و تجربی ، برای خود تبیین کند ، انسان با همین اعتقادات دینی عطش ذهنی خویش را فرو می‌نشانده است . حتی روح جمعی ووجدان اجتماعی در هاله ا ی از تقدس مذهبی سر می زده است ( توتم پرستی ) امیل دورکیم از اسپنسر ، مولر و تایلور نقل می کند که احساسهای مذهبی چگونه در استرالیا و آمریکا ی شمالی وجود داشته است . هم باستان شناسان وهم جامعه شناسان از انیسیم و فنیشسیم سخن گفته‌اند ( قداست و تبرک برخی اشیاء و اعتقاد به ارواح ) کارل گوستاویونگ ـ روان شناس ، پزشک و فیلسوف سویسی ـ دین را قدیمی ترین تظاهرات روح انسانی عنوان کرده که نه تنها یک پدیده اجتماعی و تاریخی بلکه یک مساله شخصی روان شناختی است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۰ ، ۱۲:۱۴
مینا بشارتی

روانشناسان رشد معتقدند کودکان چهار ساله در مرحلة پیش عملیاتی[1] (Preoperational stage) قرار دارند و ویژگی های خاصی دارند. توجه به این خصوصیات به ما کمک می کند که چگونه با کودک برخورد کنیم و به چه صورت خدا را برای او معرفی کنیم. بعضی از این ویژگی ها عبارتند از:

1. کودک در این سن از طریق نماد سازی و الگو سازی به تفکر می پردازد.

2. تقلید، اولین گام در یادگیری کودک است و کودکان ابتدا باورهای ساده را می آموزند و آنگاه بینش وسیع تری پیدا می کنند.

3. دائماً سؤال می کنند و بسیار کنجکاو هستند. سؤالات آنها اغلب با چرا همراه است.

4. مدت زمانی که به چیزی توجه می کنند کوتاه است.

5. می توانند از خود انتقاد کنند و ایرادهای خود را ببینند.

6. در کارهای عملی و تجسمی بیشتر یاد می گیرند.

7. بازیهای نمایشی برای او لذت بخش است.[2]

دقت در این خصوصیات لازم است چرا که تا ما شناختی از کودک نداشته باشیم، نمی توانیم چیزی را به او تفهیم کنیم.

 

بخش دوم:درک کودکان از خدا در این سن

کودک در سنین پیش دبستانی در مرحلة ابتدایی خداشناسی، به عنوان یک فرد جستجوگر وارد هستی می شود و آن را یک نیاز می پندارد. در دین اسلام این مسأله به فطرت خداجویی انسان نسبت داده شده است. بر این اساس باید به چرا و چگونه های کودکان پاسخ درست داد. از سوی دیگر پاسخ درست به کودک، مستلزم تخصص خاص کودک شناسی به ویژه در زمینه القای پیام های سرنوشت ساز اعتقادی به ایشان است؛ چرا که با اندک خطا ممکن است مانند سوزنی که به چشم کودک فرو می رود و تا همیشه نابینا می شود، تأثیر معکوس داشته باشد. اگر چه تحقیق علمی و تجربی در این زمینه و تفکر کودک صورت نگرفته و تنها به نظریه پردازی اکتفا شده است ولی نظریه پردازان و رهنمودهای بزرگان دینی راه های عملی مواجهه با حس جستجو گر و تفکر کودک را بیان کرده اند. برخی از آنها عبارتند از:

1. تصویر کودکان از خدا بسیار متأثر ازتصویری است که از والدین خود دارند. اگر کودکی والدین خود را قابل اعتماد، مهربان و قابل دسترس بداند، احتمالا خدا را نیز دارای چنین صفاتی خواهد دانست. از سوی دیگر، اگر والدین خود را خشن، بی تفاوت و بی انصاف بداند، دربارة خدا نیز چنین تصوراتی خواهد داشت. والدین، در نحوة درک فرزندشان از خدا، بیشترین تأثیر را دارند.[3] به همین خاطر والدین باید صداقت و صراحت داشته باشند، مساوات را رعایت کنند، دروغ نگویند، همدم فرزندانشان باشند.اگر دچار مشکلی شدند، به او کمک کنند و... تا تصویر مناسبی از والدین خود داشته باشد تا در هنگام تطبیق خدا به پدر و مادر، تصویر نیکی از خدا در ذهن او مجسم شود.  

 

تربیت دینی، محمد داوودی، قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1383.

2. تربیت، ابراهیم امینی، قم: انتشارات بوستان کتاب، 1381.

3. اثرات پنهان تربیت آسیب زا، عبدالعظیم کریمی، تهران: انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، 1383.

4. کلیدها آموختن به کودکان در بارة خدا، لیریس یاب، ترجمة: مسعود حاجی زاده، تهران: انتشارات صابرین، 1379.

5. آموزش مفاهیم دینی همگام با روانشناسی رشد. ناصر باهنر، تهران: انتشارات سازمان تبلیغات، 1378

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۰۰ ، ۱۲:۰۵
مینا بشارتی

🍁🍁🍁پنج شاخه از روانشناسی دین وجود دارد که اگر در زندگی خودمان نیز مداقه کنیم می‌توانیم ظهور این پنج شاخه روانشناسی را ببینیم؛ به عبارتی با پنج نوع زندگی مواجه هستیم :

 

🌲نوع اول زندگی، زندگی «متدیانه» است که در آن سنجه سخن گفتن خدا با کسی است که می‌تواند تجربه دینی انسان‌ باشد.

 

🌲 زندگی نوع دوم، «عارفانه» نام دارد. در این نوع زندگی، تجربه شخص دیگری مدنظر نیست، بلکه، در این نوع تجربه «خود فرد» مدنظر است.

 

🌲 زندگی سوم که می‌توانم به آن اشاره کنم، زندگی «فیلسوفانه» است که در آن افراد براساس معیار درونی زندگی می‌کنند که این معیار درونی با واقعیت‌های ظاهری منطبق نیست، زیرا زندگی براساس استدلال‌های خود انسان پیش می‌رود.

 

🌲 نوع چهارم ،زندگی «اخلاقی» است. اگر چه این نوع زندگی هم‌پوشی‌هایی با سایر انواع زندگی‌ها دارد، اما اساسا با آنها متفاوت است؛ به عبارتی دارای شهود دکارتی است. 

 

🌲 زندگی پنجم «زیبایی‌‌شناسانه» است. مبنای افراد در این نوع زندگی، براساس لذت و لذت‌جویی است.

 

🌷🌷🌷استاد ملکیان،نشست روان شناسی دین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۰۰ ، ۱۱:۵۳
مینا بشارتی

✔️جایگاه روانشناسی دین در جغرافیای مباحث مربوط به دین

 

🔹روانشناسی دین محل التقای دو سلسله دانش‌هاست: یک سلسله دانش‌های روانشناختی و یک سلسله دانش‌های دین‌پژوهانه. روانشناسی دین در منطقه همپوشان این دو دسته دانش‌ها ست. 

 

🔹مجموعه‌ی همه دانش‌هایی که به‌نحوی از انحا درباره‌ی دین سخن می‌گویند، دین به وجه عام خودش، و دین‌های خاص که از مجموع آن به دانش‌های دینی یا دین پژوهانه تعبیر می‌کنیم، به دو دسته بزرگ قابل تقسیم‌اند: یک دسته دانش‌های دین پژوهانه‌ای هستند که با حقانیت و صدق یا بطلان و کذب ادیان و مذاهب هیچ کاری ندارند، نه با صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین به معنای عامش کاری دارند و نه با صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین خاصی کاری دارند. دین را به عنوان یک پدیده درنظر می‌گیرند و مطلقا از حق و باطل دم نمی‌زنند. 

دیگری، یک سلسله دانش‌های دین‌پژوهانه که دقیقا مقصدشان بحث و حتی‌المقدور تعیین صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین به معنای عام یا دین خاصی‌ست. در قسمت اول یعنی دانش‌هایی که به دین می‌پردازند ولی مطلقا کاری به صدق و کذب و حق و باطل ندارند، لااقل پنج دانش بزرگ بازشناسی شده‌اند: 1. روانشناسی دین 2. جامعه‌شناسی دین 3. دین‌شناسی مقایسه‌ای یا به تعبیر رایج‌تر در زبان فارسی تطبیقی - که به‌نظر من تعبیر تطبیقی درست نیست - 4. تاریخ ادیان و 5. پدیدارشناسی دین.

 این پنج شاخه مطلقا کاری به صدق و کذب ندارند. هرکدام از این پنج شاخه خودشان زیر مجموعه‌هایی هم دارند که با احتساب آنها نزدیک به 45 شاخه در این قسمت اول داریم.

 

🔹 دو تا علم دیگر هم وجود دارند که دین‌پژوهی‌اند ولی با صدق و کذب کار دارند: 1. فلسفه‌ی دین و 2. الهیات. فلسفه‌ی دین به صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین به معنای عامش می‌پردازد و الهیات با صدق و کذب و حقانیت و بطلان مدعیات یک دین خاص سروکار دارد. از این لحاظ است که ما فلسفه‌ی دین با صفت دین خاص یا با مضاف‌الیه دین خاص نداریم اما الهیات حتما باید یا صفت یا مضاف‌الیه دین خاص داشته باشد؛ الهیات اسلامی یا الهیات اسلام، الهیات مسیحی یا الهیات مسیحیت، الهیات بودایی یا الهیات بودا. اما فلسفه‌ی دین وجه عام دارد، به‌دلیل این‌که به دین خاص نمی‌پردازد به‌طور کلی درباره دین و صدق و کذب دین سخن می‌گوید. روانشناسی دین با این تعبیری که عرض کردم می‌شود یکی از دانش‌های دین‌پژوهانه که به قسمت اول مربوط می‌شوند یعنی به آن پنج علم اول نه این دو علمی که در آخر عرض کردم. از این منظر روانشناسی دین شاخه‌ای از شاخه‌های دین‌پژوهی است.

 

🔹اما از منظر دیگری وقتی نگاه کنیم می‌بینیم روانشناسی دین را باید شاخه‌ای از شاخه‌های روانشناسی به حساب آورد. و آن وقتی است که ما توجه به این داشته باشیم که روانشناسی دانشی است که به روش تجربی، و نه روش‌های غیرتجربی مثل روش‌های فلسفی- عقلی یا روش‌های شهودی- عرفانی به روان آدمی می‌پردازد. و از آنجایی که روان آدمی ساحت‌های درونی فراوانی دارد و یکی از ساحت‌های درونی روان آدمی هم ساحتی است که در روان مخالفان و موافقان دین پدید می‌آید، چه مومنان و ملتزمان به دین و چه کسانی که بی‌تفاوتند نسبت به دین و چه کسانی که سر ناسازگاری با دین دارند، در ذهن و ضمیرشان و در روانشان یک سلسله باورهای خاصی انعقاد پیدا می‌کند، یک سلسله عواطف و هیجانات خاصی، یک سلسله نیازها و خواسته‌ها تحقق پیدا می‌کند. 

 

🔹از آن‌جا که روانشناسی با هر ساحتی از ساحات آدمی سروکار دارد، طبعا یک ساحت از روانشناسی هم آن ساحتی است که می‌پردازد به باورها، احساسات و عواطف و هیجانات و نیازها و خواسته‌های کسانی که به وجه مثبت یا به وجه منفی یا به وجه بی‌طرفانه و خنثی با دین سروکار دارند. روانشناسی دین در این صورت شاخه‌ای می‌شود از روانشناسی مثل روانشناسی ادراک یا روانشناسی رشد یا روانشناسی شخصیت و یا روانشناسی هنر و یا هر شاخه‌ی دیگری از روانشناسی. شاخه‌های مختلف روانشناسی که دپارتمان‌هایی در دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها دارند، نزدیک به 62 شاخه‌اند و یکی از این 62 شاخه روانشناسی که البته شاخه کم اهمیتی هم نیست و مخصوصا بعد از جنگ جهانی دوم بسیار اهمیت پیدا کرده، روانشناسی دین است. بنابراین اگر دقت بفرمایید، یک جا از دین رسیدیم به روانشناسی دین و یک جا هم از روانشناسی رسیدیم به روانشناسی دین.

 

🔰سخنرانی در نقد و بررسی کتاب روانشناسی دین وولفsmiley

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۰۰ ، ۱۱:۵۲
مینا بشارتی

دکتر مجید موحد
مرضیه مردانی

چکیده

جهانی شدن پدیده ای است که طی چند دهه ی گذشته جامعه ی جهانی را با شدت و ضعفی متفاوت تحت تأثیر خود قرار داده و همه ی جوامع بشری را با چالش مواجه ساخته است. تمامی ابعاد زندگی اجتماعی به نوعی درگیر این فرآینداند. دین نیز از این قائده مجزا نیست و تأثیراتی را تجربه می کند. در عرصه ی دین، جهانی شدن سؤالات و رویکردهای متعددی را موجب گردیده است. سؤال اساسی این است که رابطه ی بین دین و جهانی شدن به چه نحو است؟ مذهب چگونه در چشم انداز جهانگرایانه جای می گیرد؟ آیا جهانی شدن در حوزه ی دین بحران ها و چالش های جدیدی را ایجاد کرده است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ این بحران ها کدامند؟

نویسندگان با رویکرد نظری و بررسی اسنادی به پرسش های فوق پاسخ داده و چنین معلوم داشته اند که هم زمان با جهانی شدن و توسعه ی ارتباطات بین فرهنگی و میان دینی شاهد حرکت های مذهبی و چالش های جدید در حوزه ی دین هستیم. اما این مفهوم با حقیقت همبستگی بیشتری دارد که دین، با جهانی شدن مخالفتی ندارد و نسبتش یا بی طرفانه است یا آن را همراهی می کند.

کلید واژگان: جهانی شدن، دین، بنیادگرایی، جنبش های مذهبی

مقدمه

جهانی شدن از رایج ترین اصطلاحات عصر حاضر و پدیده ای جدی در عرصه ی کنونی و دهه های آینده است؛ واژه ای که در میان سیاست مداران، مدیران تعاریف فرهنگی، دانشگاهیان، مطبوعات و ... متداول است. قدمت این واژه به سال های آخر دهه ی پنجاه و سال های اولیه ی دهه ی شصت میلادی می رسد (تابلی و همکاران، 1390: 85) معمول شدن این واژه نشانگر دلمشغولی امروزین ما به مسائل جهان است (نوربخش و سلطانیان، 1389: 41).

پویایی فرآیند جهانی شدن و ناتمامی و نرسیدن آن به تکامل نهایی موجب شده که هنوز اندیشمندان نتوانند تعریف واحدی برای آن ارائه دهند (عنایت و موحد، 1383: 154). در مجموع تعریف های ارائه شده از جهانی شدن، تنوعی چشمگیر یافته اند: فشردگی جهان، وابسته تر شدن بخش های مختلف جهان، ارتباط پیچیده، بین المللی شدن و ... رابرتسون جهانی شدن را فرآیند فشرده شدن جهان معاصر و تبدیل آن به یک کل واحد می داند که در آن، جهان یک نظام اجتماعی ـ فرهنگی معرفی می شود. نکته ی مهم نظریه رابرتسون، پافشاری وی بر افزایش آگاهی نسبت به جهان و تحول آن از وضعیت در خود به وضعیت برای خود است. او تأکید می کند که من «جهانی شدن را با تجدد یکسان نگرفته ام و آن را به عنوان نتیجه ی مستقیم تجدد، با تصور درهم و برهمی که از آن وجود دارد، به شمار نیاورده ام» (رابرتسون، 1382: 35). لغت نامه کلمات جدید آکسفورد واژه ی جهانی را در زمره ی کلمات جدید معرفی می کند و «آگاهی جهانی» را به عنوان «قابلیت پذیرش و درک فرهنگ های دیگر، غیر از فرهنگ خودی و نشانه توجه به مسائل اقتصادی ـ اجتماعی و زیست محیطی جهان تعریف کرده است» (نوربخش و سلطانیان، 1390: 40).

بسیاری از تحولات به وسیله جهانی شدن تحلیل و تبیین می شود. جهانی شدن بیش از آنکه یک پروسه باشد یک پروژه است. در این پروژه مرزهای ملی و جغرافیایی از بین رفته و کشورها نقش سابق خود را از دست داده و قوانین بین المللی حاکم می شود. همچنین قید و بندهای مذهبی و فرهنگی که تنظیم کننده روابط جوامع انسانی مختلف هستند، از بین رفته و همه ی مردم جهان، در جامعه ای واحد و فراگیر پیوند خورده (تابلی و همکاران، 1390: 86 85). جهانی شدن از یک سو موجب افزایش معرفت بشری و تحکیم روابط بین المللی شده و رفاه و توسعۀ نسبی را برای جهانیان به ارمغان خواهد آورد، اما از دیگر سو سبب بروز چالش هایی در حوزه های مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شده است (نوربخش و سلطانیان، 1389: 43) در سال های اخیر نیز درباره ی جهانی شدن و تأثیرات و پیامدهای آن از سوی پژوهشگران تحلیل ها و مباحث گسترده ای مطرح شده است. هریک از نظریه پردازان کوشیده است تا تأثیر این پدیده ی نوظهور را بر ابعاد مختلف زندگی مورد بررسی و تحلیل قرار داده و تبیینی علمی از این موضوع مهم ارائه دهد. یکی از مهم ترین تأثیرات، تأثیر بر وضعیت ادیان است. از این رو جهانی شدن برای جوامع، به ویژه جوامع اسلامی، از دغدغه های مهم و چالش برانگیز به حساب می آید و موجب انواع واگرایی ها، از جمله واگرایی های دینی می گردد.

در این تحقیق ما برآنیم تا به بررسی وضعیت دین در عصر جهانی شدن پرداخته و چالش های پیش روی آن را مورد ارزیابی قرار دهیم. پرسش اساسی این است که آیا جهانی شدن چالش های جدیدی را در حوزه ی مذهب ایجاد خواهد کرد؟ در صورتی که پاسخ مثبت است چرا و چگونه این اتفاق رخ می دهد و این چالش ها کدامند؟

جهانی شدن چیست؟

جهانی شدن معادل انگلیس Globalization به معنای شمول گرایی و فراگیر شدن امری در سطح جهان و به معنای بین المللی شدن، جهان گستری، فراقلمروگرایی و تعابیری از این دست تعریف شده است. جهانی شدن پدیده ای نوظهور و پیچیده است که به دلیل ابعاد نامکشوف و گسترده ی آن و ماهیت ساختار شکنانه ای که دارد، هنوز ماهیت و کارکردهای همه جانبه اش آشکار نگشته و از این رو، تعاریف و حتی برداشت های گوناگون و حتی متضادی از آن ارائة شده است (نکوئی سامانی، 1387: 72).

گروهی از اندیشمندان توسعه در تطبیق زمانی مفهوم جهانی شدن به قدمت آن اشاره دارند و گروهی دیگر ظهور رسمی آن را در فرهنگ و بستر در 1961 می دانند (کیلمیستر ، 1997: 257). جهانی شدن از رشد مداوم نظام سرمایه داری سرچشمه گرفته است. در دهه ی 1980، با سلطه جهان بینی بر ایالات متحده و انگلیس و اجرای سیاست های مبتنی بر آزادسازی جریان سرمایه که در کشورهای مرکز و پیرامون با سیاست های ساختاری بانک جهانی و صندوق بین المللی پول آغاز شد و بعدها در دهه ی 1990 با اجرای سیاست های سازمان تجارت جهانی تداوم یافت؛ جهانی شدن و تبعات آن، به ویژه در کشورهای در حال توسعه نمودی عینی تر یافت (رویانیان ، 2003: 2 1).

در زیر به برخی از تعاریف ارائه شده از این پدیده اشاره می شود:

مارتین آلبرو، جهانی شدن را فرآیندهایی تعریف می کند که موجب می شود تمام مردم جهان در یک جامعه واحد و فراگیر جهانی به هم بپیوندند. دیوید هلد چهار ویژگی اساسی برای این فرآیند برمی شمارد:

  1. افزایش جریان ها و شبکه های ارتباطی؛
  2. نفوذپذیری متقابل؛
  3. گسترش روابط اجتماعی ملت ها؛
  4. رشد ابزارهای نوین ارتباطی و اطلاعاتی.

مالکوم مالتز نیز جهانی شدن را اینگونه تعریف می کند: «فرآیندی که در نتیجه ی آن محدودیت های جغرافیایی و نظام های اجتماعی و فرهنگی متحول و برچیده می شوند و به تشدید آگاهی عمومی منجر می شود (نکوئی سامانی، 1387: 72).

به اعتقاد پراتون ، جهانی شدن فرآیندی از تحول است که مرزهای سیاسی و اقتصادی را کم رنگ کرده، ارتباطات را گسترش داده و تعامل فرهنگ ها را افزایش داده است. از این منظر جهانی شدن پدیده ای چندبعدی است که آثار آن قابل تسرّی به سایر حوزه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حقوقی است. رشد تجارت بین المللی، ادغام عمیق تر ملت ها از طریق افزایش حجم و تنوع مبادله کالاها و خدمات؛ گسترش مفاهیم بنیادی جهانی شدن محسوب می شود (طاهرخانی، 1383).

گیدنز از جمله اندیشمندانی است که با نفی هرگونه انقطاع در فرآیند مدرنیته و با پافشاری بر جنبه های ذاتاٌ جهانی آن، جهانی شدن را به نوعی با مدرنیته یکسان می داند. در واقع وی جهانی شدن را مدرنیته ی جهانی در نظر می گیرد که از سطح جامعه ی ملی گذر کرده و به سطح جامعه ی جهانی رسیده است و در طی آن روابط اجتماعی جهانی تشدید می شود و تأثیر و تأثر متقابل میان رویدادهای مختلف در سطوح جهانی و کلان از یک سو، و رویدادهای خرد و محلی از دیگر سو ایجاد می شود. گیدنز بر نقش رسانه ها در فرآیند جهانی شدن تأکید می کند، اما رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی مدرن فرآملی را تنها ابزار بسط و گسترش مدرنیته به تمام نقاط دنیا در نظر می گیرد که توانسته اند فضای جهانی را متحول کنند و مرزهای مکانی و زمانی را در عصر مدرن درنوردند. اما شکسته شدن این حصارهای زمانی و مکانی هویت را در ابعاد فردی و جمعی به چالش کشیده است. هویت های فردی با خروج از چارچوب های تنگ اجتماعی و سنتی، به دنبال عناصر مدرن در عرصه ی جهانی می گردند که این خود می تواند چالش برانگیز باشد، زیرا به تعبیر گیدنز، در عصر جهانی شدن، بی اختیاری در برخی جنبه های زندگی انسان جانشین سنت شده است (گیدنز، 1382: 69 66).

دین در عصر جهانی شدن و دیدگاه های مرتبط

از مهم ترین حوز ه هایی که در موضوع جهانی شدن مطرح می شود، رابطه ی دین و جهانی شدن است. در جریان متراکم و بهم پیوسته جهانی شدن که بسیاری را برای آنچه که به بحران هویت یاد می شود نگران کرده، این پرسش مطرح شده که جایگاه دین در این پدیده کجاست؟ آیا جهانی شدن که برخی آن را به معنای یک رنگ شدن تعبیر می کنند، بدین معناست که مذهب را باید به کناری بگذاریم یا حداکثر همگی باید به یک مذهب روی بیاوریم؟ مذهب چگونه در یک چشم انداز جهانگرایانه جای می گیرد؟

برخی از اندیشمندان سده ی نوزدهم بر این باور بودند که با گذشت زمان و تحول جوامع نقش خرده فرهنگ های مختلف همچون دین در زندگی اجتماعی کم رنگ شده و یک جامعه ی جهانی بدون تمایز شکل خواهد گرفت. مارکسیست های قرن بیستم که فرهنگ را تابعی از طبقه می دانستند بر این باور بودند که در جامعه و جهانی بی طبقه، هویت هایی نظیر هویت های دینی جایگاهی نخواهند داشت (جوان شهرکی، 1384: 240). همچنین تجددگرایی، کنارگذاشتن مذهب را برای رسیدن به پیشرفت توصیه می کند و دنیاطلبی سکولاریته، حرکت به سوی الگوها و باورهای دنیای غرب را توصیه می کند (درویشی متولی، 1388: 70).

اما بسیاری از نظریه پردازان همچون تافلر، دیوید هاراوی، فردریک جیمسون، امانوئل کاستلز، آنتونی گیدنز، فرانسیس فوکویاما، رابرتسون و بیر در مورد رابطه ی دین و جهانی شدن سخن گفته اند برخی از آنها افزایش نقش اجتماعی و سیاسی آن را پذیرفته اند (کچوئیان، 1384). موسسه بین المللی نظرسنجی زاگبی، به سفارش کلیسای کاتولیک درباره میزان معتقدان به مذهب تحقیقی را انجام داده است، بر اساس این گزارش در طول پنج سال گذشته، میزان افرادی که به خدا، مذهب و پیغمبر اعتقاد دارند، 4 درصد افزایش یافته است؛ رویکرد مردم گوناگون جهان به سوی مذاهب گوناگون نظیر اسلام و مسیحیت (به طور مشترک) 5/1 درصد و به سوی هندویسم نیز 4 درصد افزایش یافته است. حجم امور مربوط به متافیزیک در اینترنت و موتورهای جستجوگری مثل گوگل در 4 سال اخیر نزدیک به 30 درصد افزایش یافته است. در حال حاضر در خاورمیانه، حدود 1500 شبکه ماهواره ای قابل دریافت است که حدود 300 شبکه، گرایش دینی دارند. آمار رسمی یونسکو در مورد پر مخاطب ترین شبکه های ماهواره ای دنیا حاکی از این است که دو شبکه مذهبی جزو 20 شبکه پر بیننده دنیاست و بینندگان این شبکه ها، گاه 4 تا 5 برابر شبکه های پورنوگرافیک هستند. پس هم در فضای واقعی و هم در فضای مجازی گرایش به استفاده از مباحث مذهبی بسیار رو به افزایش است (درویشی متولی، 1388: 69 68).

در بعد جهانی شدن فرهنگ، جهانی شدن باعث همگرایی و نزدیکی ادیان و مذاهب شده که این خود پایه های مشترک جهانی آنها را محکم تر می کند. جهانی شدن نه تنها دین را به حاشیه نرانده، بلکه در متن دغدغه های روحی بشر معاصر قرار داده است و انسان معاصر بیش از هر زمان به دین و آموزه های دینی احساس نیاز می کند (لطفی و محمد زاده، 1389: 2).

از نگاه نظریه جهانی شدن، در یک سطح جهانی اهمیت مذهب با تحولات اجتماعی و فرهنگی همراه است. در واقع آنها می گویند: جهانی شدن و دین ارتباط تنگاتنگی دارند. در نظریه جهانی شدن، رستاخیز مذهبی تجلی مهمی از یک دنیای متحد است. با تضعیف دولت ـ ملت ها، اندیشه ها و نهادهای فرآملی اهمیت فزاینده ای به دست آورده اند و مذاهب عمده ی جهان فرصتی یافته اند تا جهان بینی های عمده خود را گسترش دهند. نتیجه به دست آمده چیزی است که هینز، آن را تجدید حیات مذهبی می خواند (درویشی متولی، 1388: 69 68).

بازترین مفهوم در نظریه جهانی شدن رابرتسون «عام شدن خاص و خاص شدن عام» در عصر جهانی شدن است که وی علت احیای دین و ظهور جنبش های دینی در جهان معاصر را چنین بیان می کند که افراد و جوامع در تعامل و تعارض با سایر جوامع و افراد و روند روبه گسترش ادغام ارزش ها و فرهنگ های گوناگون و متعارض قرار گرفته اند. رابرتسون دو تفسیر درباره پیدایش و گسترش دین و جنبش های دینی در جهان معاصر ارائه می دهد. بخشی از این تلاش ها را می توان از سوی ادیان و جنبش های دینی با هدف عام کردن ارزش ها و فرهنگ های خاص آنها و به عبارتی به جهانی شدن مرتبط دانست و اینکه آنها داعیه های جهانی دارند و عمل آنها پاسخی به دغدغه های بشری است و برخی از آنها در پاسخ به مشکلات وحدت فرهنگی درونی به وجود آمده اند (کچوئیان، 1384).

بنابر آنچه گفته شد مذهب نقش عمده ای در تجدید حیات مذهبی و جنبش های سیاسی ـ اجتماعی در دوران مدرنیته بازی می کند (درویشی متولی، 1388: 70). اعتراض های دینی از زمان های دور وجود داشته است. اگرچه این اعتراضات در اواخر قرن 20 و اوایل قرن 21 از سنت های مذهبی و تحولات اجتماعی نشئت گرفته است، اما در شکل سیاسی مدرنی ظاهر شده اند (نوربخش و سلطانیان، 1386: 46). همگام با این تحولات، خشونت های دینی نیز در جهان افزایش یافته است. تنها دین و یا نابرابری های سیاسی و یا چالش های اجتماعی علت آنها نیستند؛ اما تأثیر متقابل آنها در شکل گیری خشونت ها مؤثر بوده است. با آغاز جهانی شدن انجمن های دینی دچار تغییر ساختاری شده و تبدیل به شبکه های دینی در سطح ملی و بین المللی شده اند. آنها بدون وابستگی به حمایت های دولتی و یا نفوذ سنتی نهادهای دینی تشکیل می شوند. درحالی که در گذشته اعمال دینی در قالب تعهدات و وفاداری های موجود اجرا می شدند، در انجمن های آزادانه تصمیم می گیرند و انجمن های دینی مدرن، فرد آن را تأیید می کند (کیپن برگ ، 2008: 201 198).

ترنر در پاسخ به این پرسش که آیا جهانی شدن به حمایت یا تولید سکولاریزه شدن می پردازد یا اینکه در تجدید حیات مذهبی جهانی مشارکت می کند؟ معتقد است که باید بین نظریه های تجددگرایی و ادراک جهانی شدن تفکیک قائل شد. به نظر وی نظریه تجددگرایی، عرفیت را به عنوان جزء اصلی جهان جدید می شناسد، اما جهانی شدن نسبت به جایگاه مذهب در دهکده جهانی، گنگ و دوپهلو است. نظریه تجددگرایی مدعی شد که آگاهی علمی، شهرنشینی و در هم شکستن اجتماع، وفاداری به عقیده و عمل مذهبی را فرسوده می سازد، نقصان های تجددگرایی و فروپاشی اتحاد شوروی، تخریب محیط و پیوند سیاسی بین هویت قومی و احیای مذهبی، عامل مذهب را به عنوان وجه برجسته ای از سیاست و فرهنگ جهانی مطرح ساخته اند. رشد جهانی بنیادگرایی، پاسخی به مضامین عرفی مصرف گرایی جهانی بوده است، اما جهانی شدن از انتشار مذهب پشتیبانی می کند (نوربخش و سلطانیان، 1389: 48).

برایان وایت، ریچارد لیتل و میشل اسمیت می نویسند: همۀ جوامع لزوماً همگام با مدرن شدن، سکولار نمی شوند. البته در کشورهایی که طبق الگوهای مدرن سازی و ایدئولوژی های غیردینی؛ مانند لیبرالیسم، سوسیالیسم و کمونیسم به جست وجوی پیشرفت برخاسته اند، به ارزش های آنها لطمه وارد شده است، بسیاری از مردم خود را روبه رو با از دست دادن احساس هویت می بینند، در نتیجه به دنبال چیزی برآمده اند که به زندگی آنها هدف و معنی می دهد. به همین دلیل هم در کشورهای پیشرفته و هم در کشورهای در حال توسعه تعداد کثیری از مردم معتقد شدند که می توانند با عضویت در گروه ها و یا جنبش های دینی، به طور مؤثرتری هدف های خود را دنبال کنند (وایت، لیتل و اسمیت، 1381: 6).

جیمز کرث از سه چشم انداز مدرن یستی، پسامدرنیستی و پیشامدرنیستی به نقش مذهب در فرآیند جهانی شدن اشاره می کند: دیدگاه مدرنیستی عقیده دارد اگر قرار باشد هرگونه جماعت مذهبی بر جای بماند، آن جماعت متشکل از افراد حاشیه ای از نظر جغرافیایی، اقتصادی و یا قومی خواهد بود. این جماعت ها را می توان به فسیل های اجتماعی تشبیه کرد که گاهی با یک دیگر یا با روشنفکران و گروه های جامعه سر به ستیز برمی دارند، در چنین حالتی آنان مشاجر های موهوم و کهنه پرستانه ای را وارد جهان دنیاگرا و فردگرای مدرن می سازند. دیدگاه پسامدرنیستی بسیار دنیاگراست و در پیش بینی و انتظار مشتاقانه برای نابودی و از میان رفتن مذاهب سنتی در کنار مدرنیسم قرار دارد، چنین انتظار دارد که سرانجام فرآیند جهانی شدن با فرسودن و در هم شکستن همۀ ساختارهای سنتی، محلی و ملی پیروزی جهانیِ فردگرایی ابزارگونه را به ارمغان آورد (کرث، 1380: 15 14).

عده ای معتقدند که در فرآیند جهانى شدن، برخى ابعاد دین تقویت مى شود و برخى تضعیف و برخى اثر نمى پذیرند. از نظر ملکیان هر دینی هفت بعد دارد؛ شعائری، عقیدتی، نقلی و اسطوره ای، اخلاقی ـ حقوقی، تجربی ـ عاطفی، اجتماعی ـ نهادی و بعد مادی. در روند جهان شدن، بعد تجربى و عاطفى دین بیش از همه تقویت مى شود، بعد عقیدتى نیز ممکن است تقویت شود. ابعاد اخلاقى و حقوقى و مادی دین از این حیث خنثى هستند، اما سه بعد دیگر، یعنى بعد اجتماعى و نهادى، بعد نقلى و اسطوره اى و بعد شعائرى و عبادى، در رونند جهانی شدن امکان تضعیف شدنشان خیلى شدید است (ملکیان، 1379: 14). پیرامون تأثیر جهانی شدن بر کشورهای اسلامی این عقیده وجود دارد هنگامی که مدرنیته در مقابل اسلام و باورهای دینی قرار گرفت، سه شعاع فکری از آن منشعب شد: یکی معتقد به تقلید کامل از غرب بود؛ مانند روشن فکرهای دوره ی قاجاریه در ایران و ترک های جوان در عثمانی. شعاع فکری دوم، معتقد بود که با قدرتگرایی و قدرتمند شدن، می توان مشکل را حل کرد مانند: رضاخان در ایران، آتاتورک در ترکیه. شعاع سوم نیز راهکارها و شیوهای بین این دو طرز تفکر بود که برگرفتن نکات مثبت غرب و رد نکات منفی آن تأکید داشت (نوربخش و سلطانی، 1389: 49).

جهانی شدن و چالش های سه گانه دینی

در این قسمت به بررسی بررسی سه چالش جدید که با گسترش جهانی شدن ایجاد شده است می پردازیم.

1. رشد جنبش ها و گروه های مقاومت

جهانی شدن با رویکردهای متفاوتی مورد بحث قرار گرفته است. با نگاه منفی و همچنین بر اساس معیار هژمونیک، جهانی شدن بیشتر یک پروژه ی غربی است که در صدد همگون کردن فرهنگ ها و سلطه ی فرهنگ غربی بر جهان است (مسی، 1994: 165). در سطح دیگر ممکن است مسئله پیچیده تر باشد که می توان آن را بدگمانی پسااستعماری نسبت به ایده ی جهان وطنی نامید. در این رویکرد جهان وطنی غربی با جهان شناسی غربی پیوندی عمیق دارد (تامیلسون، 1381: 256). محققان نه تنها از جهانی شدن های موازی، بلکه از وجود جهان گرایی های متفاوت سخن رانده اند. جهانیت جدیدی که امکان دخالت و فعالیت های مختلف را در برابر غرب افزایش می دهد. جهانی شدن، اگرچه فرصت های فراوانی را برای غرب فراهم آورده است؛ اما به موازات ان یک فرآیند معکوس جهانی شدن در جهان در حال شکل گیری است که منجر به قدرت یافتن شرق می شود (عاملی، 1381: 26).

طی دیدگاه های گوناگونی که از دهه ی70 با ظهور و شناخت پدیده ای با عنوان «جنبش های نوین دینی » (NRM) در جامعه شناسی امریکا، مطرح شده، آموزه های چنین جمع هایی که اکنون در کل دنیا به نوعی توجه ها را به سوی خود جلب کرده، با عناوینی چون دیندار های جدید، معنویت های جدید، رفتارهای نوین دینی و... مورد بررسی قرار گرفته و به دنبال خود بحث های جنجالی زیادی را در عرصه عموم به راه انداخته اند. جنبش اجتماعی را می توان کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک، یا تأمین هدفی مشترک، از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی تعریف کرد (میرزایی، 1390: 3).

جنبش های نوپدید دینی از مدرن ترین و کارآمدترین رسانه ها و نظریه های رسانه ای و ارتباطی و صنایع فرهنگی برخوردار هستند و از آنها در جهت ترویج ایدئولوژی های خود و تسخیر هوش ها استفاده می کند، دارندگان رسانه های با برد زیاد می توانند از طریق ارسال پیام به قلمرو سرزمین های مختلف، باورها، ارزش ها و هنجارهای مشترکی را که هر گروه از خود دارد، تغییر دهند و با تغییر آن، هویت و تداوم زندگی گروهی را تحت تأثیر قرار دهند؛ یعنی توسعه فناوری های جدید ارتباطی این امکان را فراهم آورده تا افراد، گروه ها و سازما ن هایی که بیرون مرزهای یک کشور قرار دارند، بتوانند در باورهایی که هر گروه درباره خودش دارد، تردید ایجاد کنند و آن را زیر سوال ببرند؛ گسترش رسانه های دوربرد، رسانه های دیداری ـ شنیداری جدید، لوح های فشرده، صنعت دیجیتال و در مجموع صنایع فرهنگی به رشد و گسترش و رونق این جریانات، کمک فراوانی کرده است. بر این اساس می توان گفت که فناوری ارتباطی جدید و تعامل از فاصله دور، امکان شکل گیری گروه ها و «ما»هایی را فراهم آورده است که به حضور در مکان واحد نیاز ندارند. فناوری جدید فضایی را فراهم می آورد که افراد در آن می توانند خود را با دیگران مقایسه کنند، شباهت ها و تفاوت های خود را با دیگران بشناسند، تشکیل ما دهند و تأیید دیگران را نیز در این فضا بگیرند. شواهد و قرائن نشان می دهد که جنبش های نوپدید دینی و فرقه های نوظهور چگونه و با چه حجمی از این رسانه های دوربرد و صنایع فرهنگی در جهت تبلیغ و ترویج افکار خود استفاده می کنند و علی رغم اینکه ماکس وبر گفته است که ما در جهانی اسطوره زدایی شده به سر می بریم و جهان ما از اسطوره ها جدایی یافته است، اما می بینیم که امروز این جنبش ها چگونه عقاید خود را در غالب اسطوره ها و با کمک رسانه ها و صنایع فرهنگی جهانی، اشاعه می دهند (همان، 6).

از تحولات عمده سیاسی – اجتماعی قرن بیستم، به ویژه در دهه های پایانی این قرن، اسلام گرایی یا تجدید حیات و ظهور ایده سیاسی مبتنی بر اسلام بوده است. در محافل علمی و ژورنالیستی مغرب زمین، معمولاً از این پدیده به عنوان بنیادگرایی اسلامی یا اصول گرایی اسلامی یاد می شود (احمدی، 1382: 55). اسلام گرایی نوعی گرایش اسلام خواهی و اسلام دوستی است که اسلام را کانون هویت یابی خود قرار می دهد و نسبت به واژه اسلام مفهومی خنثی و فاقد بار معنای سیاسی است. گفتمان اسلام گرایی با بهره گیری از تکنولوژی رسانه ای در صدد معرفی و تبلیغ خود است و این عمل از جانب گفتمان غرب مورد تهدید قرار می گیرد. با توجه به انواع خرده گفتمان های متنوع درون گفتمان اسلام گرایی، نحوه برخورد و نگرش آنها در عرصه جهانی شدن مهم است. (لطفی و محمدزاده، 1389: 7).

بنیادگرایی اسلامی نیز درواقع در راستای ضدیت با غرب گرایی و عام گرایی مبتنی بر مرکزیت غرب شکل می گیرد و حتی این جهت گیری هم پوشانی بسیار نزدیک با دیدگاه پست مدرنیستی غرب دارد که آن نیز درواقع همین عام گرایی تفکر غرب، به ویژه اروپامداری اخیر را که با هدف احیای مرکزیت اروپا در دنیای امروز صورت می گیرد، به چالش می طلبد. بابی سعید، معتقد است که تجدید حیات اسلام در سطح گسترده اضطراب فرهنگی و سیاسی غرب را نشان می دهد؛ زیرا بنیادگرایی اسلامی مفروضاتی را که به ما اجازه می دهند غرب را به عنوان الگوی توسعه ی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و فکری ببینیم زیر سوال برده و عامیت غرب را به مبارزه می طلبد و بر کاستی های آن تأکید می کند (رنجبر، 1386: 24). در واقع هژمونی غربی که از انقلاب صنعتی در قرن 19 بر جهان سیطره داشته است، نظام جهانی در قرن 21 دیگر بر تک محوری نمی چرخد و قدرت های سیاسی و اقتصادی جدیدی در آسیا و شرق آسیا و امریکای لاتین ظهور کرده اند که چین و هند از جملۀ آنها هستند. در حوزه ی نهادهای سیاسی بین المللی نیز این تغییرها درحال شکل گیری است و نهادهای سیاسی بین المللی سیاسی ایجادشده پس ازجنگ جهانی دوم کافی به نظر نمی رسد (اطلس جهانی، 2009: 102).

برای پاسخ به این پرسش که چه عواملی زمینه ساز روند اسلام گرایی و احیای مجدد اسلام در قرن اخیر شده است، به بررسی آراء و اندیشه های آرنولد توین بی، خورشید احمد می پردازیم.

آرنولد توین بی، با روش کلان نگری تاریخی و بررسی رابطه ی سیر تمدنی غرب و اسلام به وضعیت این دو پس از جنگ جهانی دوم اشاره می کند که تمدن غرب از هر لحاظ برتری یافته و مسلمانان روحیۀ بالای تمدن سازی و حتی هویت تمدن خود را از دست داده اند و هرگاه تمدنی در چنین محذوری گرفتار شود، یکی از این دو واکنش را نشان می دهد نخست واکنش متعصبانه و دیگر واکنش سازش کارانه. واکنش متعصبانه نظیر سنوسی های لیبی و وهابی های اولیه عربستان که بدون توجه به قدرت و ابزار تهاجم طرف مقابل به سوی ابزار و اعتقادات سنتی خود می روند و سعی می کنند صورت مسئله های جدید را نادیده بگیرند و در نهایت به محافظه کاری می رسند. اما واکنش سازش کارانه، واکنشی است که قصد دارد سوار موج غربی شدن شود و بدین سان با گذشته خود صددرصد قطع ارتباط می کند و به شکل تمدن غالب امروزی در می آید.

خورشید احمد، متفکر معاصر پاکستانی، در نظریۀ تجدید حیات اسلامی به بررسی پدیده اسلام گرایی در چهارچوب رابطۀ مسلمانان و غرب در دوره ی استعمار و بعد از آن می پردازد وی استراتژی نخبگان جوامع اسلامی را برای تقلید کامل از غرب استراتژی نوگرایی می نامد و در مقابل، تفکری که هرگونه مظاهر پیشرفت غربی را نفی می کند استراتژی مقاومت حفاظتی می داند؛ اما در این میان معتقد است که گروهی درباره ی غرب و دستاوردهای آن، رهیافتی گزینشی دارند و خواستار ظهور اسلام به عنوان جنبش سیاسی – اجتماعی و بازگشت به پیام اولیه ی اسلام هستند. او این طرز تفکر را استراتژی تجدید حیات اسلامی می خواند و این استراتژی به زعم او تا حد زیادی نتیجه ی روابط نابرابر اسلام و غرب است (نوربخش و سلطانی، 1389: 53 52).

بنیادگرایی دینی، گونه ای از خاص گرایی فرهنگی است که موج روبه گسترش آن، در قالب برابر نهاد آنتی تز جهانی شدن ظهور کرده است. مصداق های خاص گرایی دینی را در انواع خیزش های قومی، مذهبی، جنبش هایی نظیر جنبش سبز و فمینیسم افراطی دهه های اخیر می توان مشاهده کرد (جوان شهرکی، 1384: 250).

سید احمد موثقی، بنیادگرایی را نوعی گرایش ارتجاعی دانسته که تنها رجوع به اسلام سنتی قرن اول را مدنظر دارد و از دخالت عقل مجرد در مسائل اجتماعی پرهیز می کند. ازاین رو، وی تفکر نوین اسلامی را که در پی ارائه اسلام به عنوان یک راه حل معقول و جدید برای همۀ شئون جامعه است و از عقل مجرد به نحو کافی و وافی استفاده می کند، بنیادگرا نمی نامد و این تفکر را با عنوان رادیکالیسم اسلامی توصیف می کند. وی شکست روند غرب گرایی را سبب رشد مجدد اسلام گرایی می داند (نوربخش و سلطانی، 1389: 56 55).

2. چالش بین گفتمان های مختلف دینی

همگام با رشد دین سیاسی که در قالب گروه های مبارز و گاه دولت ها شکل می یابد، جریان های مذهبی یا شبه مذهبی دیگری نیز درحال تحول هستند. این گفتمان ها را در سه گروه می توان تقسیم کرد: گفتمان دولتی، گفتمان گروه های اسلامی و گفتمان روشنفکران. دولت های کشورهای اسلامی، سخنگویان رسمی و دیپلماتیک اسلام هستند که سیاست های رسمی جوامع اسلامی را دنبال می کنند این دولت ها به دلیل ناکامی در توسعه دموکراسی و شکست در حفظ استقلال جوامع اسلامی در برابر غرب، در برابر جنبش های اسلامی دچار انفعال شده اند. تلاش برای حفظ مشروعیت خود به همراه سازگاری با تحولات جدید و روی آوردن به گفت وگوی ادیان و فرهنگ ها و همکاری های منطقه ای و حتی با کمک دیپلماسی فرهنگی و مخالفت های گاه و بی گاه با غرب و توسعۀ ارتباط با گروه های اسلامی همسو در منطقه ازجمله روش های مورد توجه آنها در دوره جدید است (بریج، 2002: 125).

به موازات این گفتمان، گفتمان گروه های مبارز و جنبش های معترض به دولت های اسلامی و غرب قرار دارد که با محور قرار دادن اسلام و بازگشت به تعالیم آن ایجاد تغییرات وسیع تری را در عرصه های اجتماعی و اتماعی دنبال می کنند. برخی از آنها به شکل خشن تری عنصر نظامی گری را نیزمحور قرار داده اند. گفتمان سوم، گفتمان روشنفکری است که در صدد حل تعارض های اسلام و غرب است و تلاش می کند اسلام را بر اساس مدرنیته بازسازی کند و گفت وگو را به عنوان عنصر اصلی گفتمان خود درنظر گرفته است. با جهانی شدن این سه گفتمان دچار تحولاتی شده و درصدد پاسخ به شرایط جدید بر آمده اند.

جهانی شدن، فرمول بندی خاصی را در باورهای مشترک مسلمانان مبنی بر اینکه اسلام نه تنها یک مذهب است، بلکه راه کامل زندگی است، ایجاد کرده است که این باور در مباحث اسلامی به عنوان پارادایم یک مذهب، یک فرهنگ شناخته می شود. زنجیره ارتباطی سریع و جهانی، امروزه به مسلمانان و غیرمسلمانان، این امکان را می دهد که حقیقت فرهنگ های اسلامی مختلف را تجربه کنند (حسن، 1388: 79). نزدیک ترین تأثیر جهانی شدن بر کشورهای اسلامی، شتاب گرفتن سیاست ها و اقدامات همگرایی در قالب سازمان های منطقه ای است. کشورهای اسلامی برای حفظ هویت، ارزش ها و فرهنگ اسلامی و میراث تمدنی خود در عرصۀ جهانی شدن، نیازمند تعریف مجدد مرزها، هویت و تعاملات خود با یکدیگر و با قدرت های بزرگ هستند. جهانی شدن ارتباطات و اطلاعات، فرصت های فزاینده ای را برای تصویرسازی مثبت و تحول در ایستارها و محیط ذهنی روانی کشورهای اسلامی ایجاد کرده است (ستوده، 1387: 97 96).

دولت های کشورهای اسلامی همیشه از طرف دو گفتمان روشنفکری و جریان های اسلام گرا مورد انتقاد بودند؛ اما این انتقادها در دوره جدید شتاب بیشتری یافته است.آنها در شرایط جدید باید دو عنصر دموکراسی و اسلامیت را بیشتر مورد توجه قرار دهند تا فاصلۀ آنها با گفتمان های دیگر اسلامی عمیق تر نشود .ناتوانی این دولت ها در انجام اصلاحات لازم، پارادوکس های زیادی را بین آنها و گفتمان های دیگر ایجاد می کند.

گفتمان های رقیب به بازیگران صحنۀ بین المللی تبدیل شده و در معادلات منطقه ای نقش بازی می کنند و از حوزة انتقادگران خارج و به حوزة کنش گران سیاسی، اجتماعی و بین المللی تبدیل شده اند و این امر باعث شده است ما شاهد نوعی آنارشیسم در جهان اسلام باشیم. گفتمان روشنفکری اسلامی، اگرچه مخالف دولت های حاکم است؛ اما خواهان نابودی آنها نیست، بلکه خواهان همگرایی بیشتر بین اسلام و دموکراسی است.

از سوی دیگر جهانی شدن فرصت هایی را برای گفتمان های رقیب ایجاد کرده است. جهانی شدن، این امکان را ایجاد کرد که محلیت و جهانیت بدون آنکه در هم ادغام شوند با یکدیگر در جهان مدرن حضور داشته باشند. فروپاشی مرزهای جغرافیایی و ملی از طریق امواج رسانه ها، انسان ها را بسیار به یکدیگر نزدیک ساخته است. این قرابت، بسیاری از مرزهای روانی و عقیدتی و تقسیم بندی های ایدئولوژیکی را از میان برداشته است (کاظمی، 1387: 150). با فروپاشی اقتدار الگوی عالم غربی در عصر جهانی شده، همۀ ملت ها و تمدن ها می توانند در بازسازی تمدن جهانی نقش داشته باشند. در حوزة دین، اندیشمندان دینی تلاش می کنند تا از طریق گفت وگو به یکدیگر نزدیک شوند و از سوی دیگر با انسانی کردن فهم خود از دین، شکیبایی خود را در پذیرفتن دینداران سایر ادیان بیشتر سازند (همان، 158).

جهانی شدن سبب می شود که روشنفکر دینی به ارائۀ قرائت های جدیدی از دین پرداخته که در دل مدرنیته بگنجد. بدین ترتیب، پروژة آشتی دادن دین و مدرنیته به راه جدیدی می افتد (هاشمی، 1387: 340).

تداوم ثبات و صلح جهانی، از خواسته های اجتناب ناپذیر جوامع امروزی است تا بتوان از هراسی جلوگیری کرد که انسان ها از آینده ای نامعلوم دارند و در سایه امنیت جهانی توانایی های اقتصادی و سیاسی ملت های جهان تقویت شود. در راستای تحقق چنین خواسته جهانی ای، طرح گفت وگوی تمدن ها می تواند الگوی مناسبی برای روند صحیح جهانی شدن باشد. تحقق طرح گفت وگوی تمدن ها، منوط به تقویت و گسترش تبادل فرهنگ ها به عنوان پیش فرض طرح گفت وگو خواهد بود. همچنین، احیای فرهنگی و تقویت فرآیند تمدن سازی، شرط ایجاد آن است (منصورنژاد، 1379: 121). همین ضرورت ها، دولت های کشورهای اسلامی را نیز به حرکت در مسیر توسعۀ همکاری های منطقه ای و بین المللی مجبور ساخته است. آنها نیاز به مدل های جدید همکاری منطقه ای دارند تا بتوانند در برابر جهانی شدن واکنش مناسبی از خود نشان دهند و نیز از رادیکالیزه شدن منطقه توسط گروه های بنیادگرا جلوگیری نمایند (دوئرتی و فالتزگراف، 1372: 667).

3. چالش اقلیت های قومی و مذهبی دینی و ظهور جنبش های نوین

در قرن اخیر نوعی تحولات جهانی در زمینۀ دموکراسی صورت گرفته که با محدود شدن حوزة عملکرد و قدرت دولت ها در عصر جهانی شدن مرتبط است .دموکراسی جهانی برداشتی است از روابط قانونی دموکراتیک با جهان هر یک از ملت های مختلف دیگر در فرآیند جهانی مناسبت دارد. در عصرجهانی شدن، باید دموکراسی عمومی بر کل جهان حاکم باشد؛ به عبارت دیگر حقوق دموکراتیک عمومی وجود داشته باشد حقوقی که هم در درون مرزها و هم در ورای آنها مستقر شود و یک اجتماع جهانی دموکراتیک ایجاد کند که همۀ ملت ها به حقوق دموکراتیک جهانی پایبند باشند (نوربخش و سلطانیان، 1389: 61 60).

جهانی شدن موجب ایجاد بحران برای دموکراسی های ملی شده است و به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان، حل مسائل جهان بدون ایجاد یک فضای دموکراتیک جهانی امکان پذیر نیست. ساختارهای اقتدار در سطح جهانی، رابطۀ میان حکومت ها و هویت های فردی طبقاتی و جنبش های اجتماعی فرآملی اولویت یافته اند و حاکمیت ملی زیر سؤال رفته است (گنو، 1381: 20).

با گسترش این روند، دولت های ملی به تدریج حذف می شوند و در پی آن، دموکراسی نیز به پایان می رسد که موجودیتش متکی به موجودیت آنهاست. جهانی شدن با کم رنگ کردن نقش حاکمیت های محلی و کاهش نقش دولت و تبدیل آن از سیستمی مداخله کننده به پشتیبان، موجب افزایش جایگاه ملت ها و نهادهای فرهنگی در تحکیم هویت ملی خواهد شد. کاهش اختیار دولت های ملی در زمینه ی رسانه ای، مطبوعاتی و تحقق نهادهای فرهنگی، منجر به استقلال حوزة فرهنگ از حوزه های دولت، اجتماع و اقتصاد، نفی نگرش استیلایی و هژمونیک سیاست بر عرصۀ فرهنگ، تعادل بخشی بین قدرت، ثروت، فرهنگ و افزایش توان تاثیرگذاری هویت های فرهنگی مستقل بر فرآیندهای جهانی خواهد شد. جهانی شدن با اولویت بخشی به هویت های فرآملی، ازجمله گرایش های دینی، زمینه های تقویت گرایش های گریز از مرکز را در کشورهای چندملیتی و چندقومیتی فراهم می آورد. پس جریان های قومی هویت خواه و جریان های دینی فرآملی که تلاش خواهند کرد شبکه ای از روابط اجتماعی و سیاسی را میان خود ایجاد و به تقویت پیوندهای میان خود اقدام کنند، از مسائل جدی دولت ها در آینده خواهند بود (لودویگ، 1990: 201 200).

امروزه شاهد افزایش تعداد اقلیت های مسلمان در سطح جهان هستیم. حضور بیش از هجده میلیون مسلمان در کشورهای عضو اتحادیه اروپایی نشان دهندة افزایش تعداد مسلمانان در اروپاست. رشد اقلیت مسلمان نتیجۀ سه عامل است: افزایش طبیعی جمعیت، مهاجرت از کشورهای مسلمان و اسلام آوردن غیرمسلمانان. اقلیت بودن برای مسلمانان تجربه نوینی است. جمعیت های کوچکی از مسلمانان که بیرون از قلب سرزمین های اسلامی زندگی می کنند را می توان اعتبار و نیروی استقرار یافته اسلام نامید (کتانی، 1383: 14). روند موجود به سمت جهانی شدن، از یک سو موجب درآمیختن هویت ها و فرهنگ های قدیم و جدید شده است و از سوی دیگر فرهنگ های جدا افتاده قدیم را در ارتباط نزدیک و رو در روی یکدیگر قرار داده است. در اثر این تعامل، سنتز جدیدی است که ریشه در بسترهای بومی و تاریخی ملت ها و فرهنگ های جدید دارد (عاملی، 1383: 42).

تحقیق پروفسور کالین کمپبل، با مطرح ساختن افرایش تعداد جنبش های نوین دینی در عصر حاضر، نشان می دهد که ادیان غربی در جهت گیری دینی خود از تعالی گرایی به یک مفهوم الهی شرقی تغییر الگو داده اند. در حالی که تعداد افرادی که به مسیحیت می پیوندند تقلیل یافته، دین های شرقی، در هر دو شکل سنتی و غربی شده شان درحال بسط و ترقی هستند. همچنین دیگرجنبش های نوین دینی که آشکارا به عنوان سیستم های روان درمانی شناخته می شوند، وابستگی زیادی به نظریه های غالب در فلسفه شرقی دارند (ویلسون و کرسول، 1387: 57). ظهور جنبش های نوین دینی، مفهوم پلورالیسم دینی را به همراه دارد. عوامل اساسی مطرح شدن پلورالیسم دینی چنین بیان شده است: گسترش ارتباطات و جهانگردی، توجه روزافزون به دین در قرن اخیر، طرح مسائل دینی و حضور ادیان دیگر در جوامع غربی تمایل به گریز و تمایل به گرویدن به ادیان دیگر همچون دین اسلام و آیین بودا در غرب و گرایش به تفکرات عرفانی (نوربخش و سلطانیان، 1389: 65).

نتیجه گیری

در مجموع می توان گفت جهانی شدن با کم رنگ کردن نقش حاکمیت های محلی، موجب افزایش جایگاه ملت ها شده و همچنین با کاهش اختیار دولت های ملی در حوزه ی فرهنگ و به ویژه دین موجب افزایش توان تأثیرگذاری هویت های فرهنگی مستقل بر فرآیندهای جهانی خواهد شد. خاصیت واگرایی و خاص گرایی جهانی شدن، گروه های دینی را بر حفظ هویت خود در قالب سنت ها، آداب و حتی مقاومت های شدید در برابر موج همگون سازی جهانی شدن واداشته و آنها را در برابر دولت های خود و گفتمان های حاکم قرار داده است و این به آن معناست که گفتمان های رقیب در فضای عمومی به طور چشمگیری مطرح شده و هژمونی گفتمان دولتی را به چالش کشیده است.

جهانی شدن انواع واگرایی ها ازجمله واگرایی های دینی را شدت بخشیده و موجب رشد جریان های خشونت طلب و بنیادگرا می شود. ازاین رو در آینده جهان شاهد بی قدرتی دولت ها و گسترش گروه های معترض با گفتمان های جدید خواهد بود. به طور خلاصه در این نوشتار به سه چالش جدید که با گسترش صنعت ارتباطات و جهانی شدن در حوزه دین ایجاد شده پرداخته شد:

  1. رشد گروه ها و جنبش های مقاومت: در این رویکرد تأکید بر رشد انواع جنبش ها و گروه های اجتماعی است که می خواهند مستقل و فراتر از دولت ها، کنشگر ملی و حتی بین المللی باشند. از جمله آنها جنبش های اسلامی است که از نظر آنها جهانی شدن چیزی جز مدرنیته جهانی شده نیست که با سرعت بیشتری دنبال همسان سازی و سکولارسازی است و تهدیدی برای فرهنگ های محلی تلقی می شود.
  2. چالش بین گفتمان های مختلف دینی: سه گفتمان دولتی، گروه های اسلامی و روشنفکری، عموماً در مقابل یکدیگر قرار داشتند؛ اما این چالش با جهانی شدن رو به افزایش خواهد گذاشت.
  3. چالش اقلیت های دینی در دورن دولت ها.

ظهور جنبش های نوین دینی به هر شکل آن، مفهوم پلورالیسم دینی را به همراه دارد. در نهایت در رابطه با ارتباط جهانی شدن و دین چنین می توان بیان داشت که این مفهوم همبستگی بیشتری با حقیقت موجود دارد که دین، با جهانی شدن مخالفتی ندارد و نسبتش یا بی طرفانه است یا آن را همراهی می کند.

فهرست منابع

  1. احمدی، حمید (1382) آینده جنبش های اسلامی در خاورمیانه: طرح یک چارچوب نظری، فصلنامه خاورمیانه، شماره 2 و 3.
  2. تابلی، حمید و معصومه سالاری راد و جواد صالحی و علی غلامعلی پور (1390) حکومت مهدوی در پرتو شاخص های جهانی سازی آن. فصلنامه علمی ـ پژوهشی مشرق موعود. سال پنجم، شماره 19، پاییز 1390. صص101 84.
  3. تاملینسون، جان (1381) جهانی شدن و فرهنگ، ترجمه محسن حکیمی، تهران : دفتر پژوهش های فرهنگی.
  4. جوان شهرکی، مریم (1384) نقش جهانی شدن در گسترش بنیادگرایی دینی: مطالعه موردی القاعده، فصلنامه راهبرد، شماره 47.
  5. حسن، ریاض (1383) چالش جهانی شدن برای اسلام؛ چگونه امت واحد اسلامی ایجاد کنیم؟، ترجمه مرجان مصطفی پور، روزنامه قدس، 5 خرداد.
  6. درویشی متولی، حسین (1387) موعودگرایی و جهانی شدن فرهنگی. فصلنامه مشرق موعود، سال سوم، شماره یازدهم، پاییز 1387. صص 80 66.
  7. دوئرتی، جیمز و رابرت فالتزگراف (1372) نظریه های متعارض در روابط بین الملل، ترجمه علیرضا طیب و وحید بزرگی، تهران: قومس، جلد 2.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۰ ، ۱۱:۵۵
مینا بشارتی

ویلیام جیمز (William James، زاده ۱۱ ژانویه ۱۸۴۲ – درگذشته ۲۶ اوت ۱۹۱۰) فیلسوف آمریکایی و بنیان‌گذار مکتب پراگماتیسم بود. وی در زمینه روانشناسی و فلسفه مطالعات عمیقی داشت و به عنوان پزشک نیز به فعالیت مشغول بوده‌است. فلسفه پراگماتیسم وی را «عملگرایی» یا «اصالت دادن به عمل» در زبان فارسی ترجمه کرده‌اند؛ ولی در یک نگاه اجمالی ویلیام جیمز منشأ حقیقت را در «سودمند بودن» یک امر یا قضیه می‌دانست. حقیقت به چیزی اطلاق می‌شود که «سودمند» یا «عملی» باشد. چیزی که «سودمند» نیست نمی‌تواند «حقیقت» باشد. پراگماتیست‌ها معتقد بودند هدف ما نباید کشف حقیقت و رسیدن به آن باشد بلکه همین که سودمندی و منفعت خود را برساند نشانه صحیح بودن آن و حقیقت است. مثلاً وقتی به زغال داغ که سوزنده است دست نمی‌زنیم این عملاً برای ما سودمند است پس حقیقت است. به همین منظور طرفداران این مسلک را امروزه «عملگرا» ها می‌نامند. در زبان روزمره به چیز یا کسی که به منافع قابل دسترسی کوشش می‌کند عادتاً «پراگماتیست» می‌گویند.

 

ویلیام جیمز

A black and white photograph of James

جیمز در ۱۹۰۳

زادهٔ

۱۱ ژانویهٔ ۱۸۴۲

نیویورک، ایالت نیویورک، ایالات متحده آمریکا

درگذشت

۲۶ اوت ۱۹۱۰ (۶۸ سال)

تاموورث، نیوهمپشایر، ایالات متحده آمریکا

محل تحصیل

دانشگاه هاروارد، دکترای پزشکی

دوره

فلسفه سده نوزدهم/20th-century philosophy

حیطه

فلسفه غرب

مکتب

عمل‌گراییروان‌شناسی کارکردگراradical empiricism

محل کار

دانشگاه هاروارد

ایده‌های چشمگیر

ادوین هولت

علایق اصلی

عمل‌گراییروان‌شناسیفلسفه دینمعرفت‌شناسیمعنا

ایده‌های چشمگیر

Will to believe doctrinepragmatic theory of truthradical empiricismنظریه جیمز-لانگه of emotionpsychologist's fallacyنظریه استفاده از مغزsoft determinismdilemma of determinismJames' theory of the selfthe termفرضیه چندجهانی

تأثیرگرفته از

لویی آگاسیویلیام کینگدم کلیفورد[۱]David Hartleyهرمان فون هلمهولتزدیوید هیومPierre JanetJules Lequierارنست ماخچارلز سندرز پیرسCharles Bernard Renouvierبرنهارت ریمانF. C.ویلیام جیمز در ۱۸۶۲ در نیویورک سینی متولد شد . پدر او عارفی بود از پیروان سودنبورگ که نکته سنجی و بذله گوییش به عرفان او صدمه ای نزده بود ؛ پسر نیز هر سه صفت را دارا بود . پس از آنکه چند صباحی در مدارس خصوصی امریکا به تحصیل پرداخت با برادرش « هنری » ، که یکسال کوچکتر از او بود ، برای تحصیل در یک مدرسه خصوصی به فرانسه فرستاده شد . در آنجا با شارگو و دیگر آسیب شناسان روان به کار مشغول شدند و هر دو رغبتی به روانشناسی پیدا کردند . یکی از آنها ، بنا به یک قول مشهور قدیم ، داستان را مانند روانشناسی و دیگری روانشناسی را به شکل داستان نوشت . « هنری » بیشتر عمر خود را در خارج گذراند و آخر کار به تابعیت انگلستان در آمد . او در اثر تماس دایمی با تمدن اروپایی به مرحله ای از کمال و پختگی فکری رسید که برادرش ویلیام فاقد آن بود ؛ ولی ویلیام پس از آنکه به امریکا برگشت تحت تأثیر ملتی جوان و پرنشاط و امید قرار گرفت و زمان و مکان خود را پذیرفت که با بال و پر عمر خویش به کمال اوج و شهرت رسید ، شهرتی که هیچ فیلسوف امریکایی تا آن وقت به دست نیاورده بود . از دانشگاه هاروارد به اخذ درجه دکترا در طب نایل شد.از سال 1872 تا هنگام مرگ ، به سال ۱۹۱۰ ، در همان دانشگاه نخست به تدریس تشریح و فیزیولوژی و بعد روانشناسی و آخر کار به تعلیم فلسفه پرداخت . بزرگترین اثر او تقریباً نخستین اثر اوست و عنوانش « اصول روانشناسی است و به سال ۱۸۹۰ منتشر شده این کتاب مخلوط دلپذیری است از فلسفه مابعدالطبیعه و تشریح و تحلیل ، زیرا روانشناسی او زادة فلسفه مابعدالطبیعه است . با اینهمه ، کتاب آموزنده ترین و سهل الفهم ترین خلاصه ای است که در این موضوع نوشته شده است . ظرافت و لطفی که هنری در جملات خود به کار برده است ویلیام را در بیان عمیقترین درون بینی که روانشناسی از عهد صراحت و روشنی خیره کننده دیوید هیوم تاکنون شناخته است ، کمک کرد . این عشق به تحلیل روشنگر ویلیام جیمز را از روانشناسی به فلسفه رهنمایی کرد و سرانجام به خود فلسفه مابعد طبیعی برگشت . با همه تمایلات واقع بینی و اثباتی خود استدلال میکرد که فلسفة مابعدطبیعی فقط کششی است برای تفکر صریح و روشن درباره اشیاء و فلسفه را با همان روش روشن و ساده خود چنین تعریف کرد : « فکر درباره اشیاء به قابل فهم ترین وجوه ممکنه . » بدین ترتیب پس از سال ۱۹۰۰ ، آثار او تقریباً همه در زمینه فلسفه بود . از کتاب « اراده ایمان » ( ۱۸۹۷ ) شروع کرد ؛ بعد ، پس از انتشار شاهکاری درباره تأویلات روانشناسی به نام « طرق آزمایش دینی وروحانی » ( ۱۹۰۲ ) ، به انتشار کتاب مشهور خود به نام « پراگماتیسم » ( ۱۹۰۷ ) ، « عالم متکثر » ( ۱۹۰۹ ) ، « معنی حقیقت » ( ۱۹۰۹ ) پرداخت . برخی از مسائل فلسفه » یک سال از مرگ او منتشر شد ( ۱۹۱۱ ) ، و بعد مجلد . مهمی به نام « رسالاتی در فلسفه تجربی اساسی » از چاپ درآمد ( ۱۹۹۲ ) . ما باید از همین کتاب اخیر شروع کنیم زیرا در این کتاب است که او به صراحت و وضوح تمام مبانی فلسفی خود را بیان داشته است . ۴ S. Schillerآفریکان اسپیر[۲]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۰ ، ۱۲:۵۹
مینا بشارتی